-
تبکلت مبارک !
چهارشنبه 5 مهر 1396 14:19
سلام عروسک زیبای من با اون موهای بلند خو ش حالتت که از بالا صافه و پایین موهات فر می خوره ، اونقدر زیبا که بهترین آرایشگرا هم نمی تونن اینجوری موهای یک عروسک رو درست کنن . امشب ، شب زیبای تولدته عشقم . نمی دونی چقدر خودت عاشق جشن تولدی ( خودت میگی تبکل ) و همه ش دوست داری که تبکلت باشه ، خاخا هم برات تبکل می گیره، هر...
-
خوب باش دختر
دوشنبه 2 مرداد 1396 14:15
وای پرنسا ! پرنسا ! پرنسا ! خوب باش دخترکم چرا خوب نیستی ؟ چرا اینقدر ظریف و شکننده ای ؟ تو الان سفری اولین سفر خارجی عمرت با مامان شیما و بابا حسام به قول خودت رفتی RUSIA ولی از دیروز صبح اونجا تب کردی و داری بالا میاری ، ترسیدم دختر ، دیشب تا صبح نخابیدم ، تا صبح به خدا التماس کردم که خوب بشی ، ترسیدم تشنج...
-
آش بابا !
پنجشنبه 31 فروردین 1396 12:01
سلام خوشگل خانوم ما بالاخره فهمیدیم آش بابا یعنی چی !!! مامانی جونی می گفت که چند روز پیش که بابا و مامان و مامانی جونی رفته بودی بازار گل چند بار باباحسام صدات می زده و می گفته پرنساااا عاشقتم بابا و توی آتیش پاره در جواب می گفتی آش بابا !!! و اینطوری شده که دیگه هر کی بهت بگه عاشقتم . جواب میدی آش بابا !!! جووووون...
-
این روزها
یکشنبه 27 فروردین 1396 12:35
سلام عروسکم این روزا حالم زیاد خوب نیست . همه ش درگیر دارو و درمانم . از بعد از سیزده به در که همه توی باغ دور هم جمع بودیم من مریض شدم و دیگه حالم خوب نیست . همه ش دکترم و دکتر مغز و اعصاب برام تشخیص دیسک کمر داد و گفت که باید ورزش کنی و مراقب باشی . روزی که رفتم واسه ام آر آی تنها بودم و فک کنم از لحاظ شرایط روحی...
-
عدیدم !
سهشنبه 17 اسفند 1395 10:58
دختر زیبای من راه میری و ذوق می کنی و می گی ؛ عدیدم ؛ !! یعنی عزیزم هر کس تو رو می بینه از این متعجبه که چطور روز به روز داری زیباتر و دلنشین تر میشی . عشق کوچولوی خاله ، من یه سفر دو سه روزه داشتم ( برای اولین بار سوار پاراسل شدم !!! و یه تجربه ی عجیب بود ، خیلی جالب ، آروم و عجیب . حتمن یه روزی با هم میریم ) و...
-
ولنتاین 95
سهشنبه 26 بهمن 1395 13:41
ولنتاینت مبارک عشششقم سلام عشق خاله . خوبی نفس من؟ ولنتاینت مبارک عزیز دلم . امروز روز عشقه و باید بهت بگم که کلی دوستت دارم . من یه عروسک خروس و یه دسته گل رز هدیه گرفتم . دیشب اومدم دیدمت و کلی بوسیدم و بوییدمت . آهنگ می ذاری و می رقصی و منو بلند می کنی که باهات برقصم . و بهم دقت می کنی و سعی می کنی که حرکات من رو...
-
آب کرفس - گریپ فروت
یکشنبه 17 بهمن 1395 11:00
نفس قاقا ! چطوری ؟ امروز هوا آفتابیه ،من به زور بیدار شدم . دیشب رفتم جلسه و بعدش رفتم ثبت نام کلاس ورزش و احتمالن از امروز بعد از ظهر میرم دلتنگتم نفس جان و حتمن امروز میام ببینمت دیشب ساعت دوازده شب که خواب بودم یه نفر زنگ زد به تلفن خونه و دیگه بیخواب شدم و تا ساعت دو نیمه شب خوابم نبرد و امروز صبح با اذیت بیدار...
-
قاقایییییییییی
شنبه 16 بهمن 1395 11:03
وااای عروسک جون اگه بدونی چه همه برف اومده !!! دیروز خونه تون ناهار بودیم و هدیه ی خونه نویی تون رو آوردیم . آخه دو سه ماهه که خونه تون رو عوض کردین و اومدین نزدیک خونه ی ما . و من بی صبرانه منتظرم که تابستون بشه و هر روز بیام ببرمت گردش و پارک و ... آخه نزدیک خونه مون یه پارکه ( پارک سوسن ) و کلی وسیله ی بازی داره ....
-
برف
پنجشنبه 14 بهمن 1395 10:08
برف نو ، برف نو سلام ، سلام ... زیبای من امروز چهاردهم بهمن ماهه و حسابی از دیشب برف اومده ، همه جا سفید شده و هوا سرده ، نمی دونم می دونی برف چیه یا نه ؟ ولی می دونم حتمن یه روز با هم میریم برف بازی و من از قهقهه هات کیف می کنم . مطمعنم که اون روز به اینکه ممکنه سرما بخوریم فکر نمی کنیم و سعی می کنیم که با هم از دنیا...
-
دوباره اومدم پیشت
سهشنبه 12 بهمن 1395 10:33
عزیز دل خاله می خام دوباره برات بنویسم دختر زیبای من که روز به روز زیباتر میشی ، عاشقانه دوستت دارم حالا راه میری و بعضی کلمات رو میگی و دلبری می کنی تو حالا خیلی فرق کردی و با تمام عشق و محبتت به من نگاه می کنی ، اونقدر که همه این رو می بینن و م یفهمن و من بیشتر ، من که عاشقتم نفس کوچولو باید بیام و سر فرصت برات بگم...
-
برگشت دوباره
چهارشنبه 30 تیر 1395 12:16
سلام عزیز دل خاخا خوبی نفسم ؟ کلی اتفاقات جدید افتاده ٌ و دلیل اینکه نتونستم وبلاگتو آپ کنم این بود که از کار قبلیم راحت شدم . بعد از عید نوروز از اونجا اومدم بیرون . تصمیمم رو مصمم گرفتم و بعد به سمت مدیر آژانس هواپیمایی شرکت منصوب شدم . راستش نام کاربری و رمز عبور این وبلاگ تو کامپیوتر سر کارقبلیم ذخیره شده بود...
-
مهربون خانوم !!
شنبه 1 اسفند 1394 10:04
سلام عشق من تو خیلی کنجکاو شدی عسلم و مدام به همه چی و همه جا نگاه می کنی و دقت می کنی ، حتا موقع شیر خوردنت ، اگر کسی اطرافت صحبت کنه ، می می مامانتو رها می کنی و سرتو بر می گردونی و با کنجکاوی دقت می کنی که سر در بیاری که موضوع چیه ؟! چشمای سیاه و براقت همه ش پر از سواله و خلاصه حسابی " فضول خانوم " شدی...
-
تولد مامانی
شنبه 1 اسفند 1394 09:40
سلام زیبا بهمن هم تموم شد ، امروز اول اسفنده و درست یه سال از اولین باری که جوونه رو دیدم می گذره ، یه کم امروز بی حالم ، دیشب خوب نخابیدم ، راستش دیشب آخر شب جوونه یه متن سرشار از سیاهی و بغض و بی احترامی گذاشت تو گروه که مخاطبش من بودم و من از خوندنش حالم گرفته شد و مامانت خیلی عصبانی شد ! دخترم همیشه یادت باشه که...
-
گاهی ...
چهارشنبه 28 بهمن 1394 11:36
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸﯿﺪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤــــﯿﺪ ، ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ! ﮔﺎﻫﯽ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺻﺒـــﺮ ﮐﺮﺩ ...ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ، ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻧﺪﯼ ، ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯼ ! ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﺳﺮﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ،ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻫﯽ ، ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ... ﺗﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﺪﺍﻧﻨــــﺪ ! ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ،ﮐﻪ...
-
زیباترین هدیه تولد سی و شش سالگی من
چهارشنبه 28 بهمن 1394 11:34
عزیز دل خاله سلام به روی ماهت پارسال زیباترین هدیه ی تولدم شنیدن خبر حضور شیرینت تو این دنیا بود ( من واسه مصاحبه سفارت رفته بودم دوبی و مامانت بهم زنگ زد و نیم ساعت با هم حرف زدیم ، و کلی خوشحال شدم و همون شب رفتم برات یه لباس سرهمی خوشگل خریدم ) از همون اول می دونستم تو گل دختر خودمی و شبیه خودمی امسال هم زیباترین...
-
آتلیه روناک
چهارشنبه 14 بهمن 1394 11:04
عشق زیبای خاله سلام به روی ماهت میخام از عکس آتلیه ت برات بگم ، یادته با هم رفتیم آتلیه روناک و عکس گرفتیم ؟ سه تا عکس خوشگل گرفتیم و شوکه بودی و ترسیده بودی و تو بغل من خودتو پنهون می کردی ؟ چند بار به آتلیه زنگ زدم و پیگیر شدم ، آخرشم خودم رفتم و با ذوق و شوق عکساشو گرفتم ، قربونت برم من با این عکسای ماهت :) آتلیه...
-
اولین گردش و واکسن چهار ماهگی
چهارشنبه 7 بهمن 1394 16:24
پرنسای زیبای من سلام امروز یه روز بارونی قشنگه ، هوا کمی سرده ولی دو روزه داره بارون میاد ، بعضی لحظه ها هم بارون تبدیل به برف میشه ، داشتم فکر می کردم تو بارون رو می شناسی یا نه ؟ باید یادم باشه با هم بریم زیر بارون قدم بزنیم ، باید بهت بگم که برعکس نظر شاعرای نازک دل خیلی هم مهم نیست که با چتر باشی یا بدون چتر ، مهم...
-
یه هفته ی جدید
شنبه 26 دی 1394 09:29
عروسک زیبای من سلام سلام به چشم های درخشان و سیاهت سلام به صورت زیبا و ماهت سلام به دل پر مهرت که تو لبخندای قشنگت معلومه یه هفته ی دیگه شروع شد ، امیدوارم برای همه و همه هفته ی عالی باشه عزیز دل خاله ! این چند روز ، روزای بدی نبود ، با اون بنده خدا صحبت کردم و قرار شد یه فرصت دیگه به خودمون بدیم ، دلم نمی خاد مدیون...
-
خالی
یکشنبه 20 دی 1394 09:20
زیبای من امروز با صدای بارون بیدار شدم ، می دونی گل دخترم ؟ بارون خیلی قشنگه ، شاید عاشقونه ترین صدای دنیا باشه ولی من نیمه شب از صداش می ترسم و یهو از خواب می پرم . هوا دلچسب و عالیه ، چشمای خاله ت می سوزه ، صبح تقریبن چشمام باز نمی شد . از بس دیشب گریه کرده بودم ، سر راه دو پاکت شیر و نون خرمایی خریدم ، اومدم سر کار...
-
من لعنتی
شنبه 19 دی 1394 14:14
کوچولوی من به شدت بغض دارم ، سر کارم و مدام چشمام پر از اشکه ، دعا کن آبروم نره و بقیه متوجه نشن ، من لعنتی دلتنگم
-
پایان
شنبه 19 دی 1394 11:52
" چه بر سر من آمده دیگر از دوریت نمی ترسم از اینکه نیستی و از ترس نبودنت نمی هراسم و نمی میرم چه بر سرم امده که به وقت خداحافظی اینچنین بی باک از تو روی بر می گردانم و از ترس دلتنگی و دوری بارها و بارها سر بر نمی گردانم راستی تو بگو چه بر سر من آمده ؟! " پرنسس زیبای من سلام امروز بعد از سه روز اومدم که...
-
رقص اول
سهشنبه 15 دی 1394 09:33
صبحت بخیر عروسکم امروز یه روز سرد آفتابیه ، دیشب اومدم پیشت و حسابی بوسیدمت و بغلت کردم و نوازشت کردم ، تو هم مثل یه عروسک ناز خندیدی و سرتو گذاشتی رو گردنم . دستامو تکون میدادم و تو هم مثل من تقلید می کردی و دستاتو مدل رقصیدن تکون می دادی ، آخر شب هم مامانت برام یه فیلم ازت فرستاد که بازم دستاتو تکون می دادی و می...
-
محل کار جدید
دوشنبه 14 دی 1394 16:17
عزیز دلم سلام ساعت داره می گذره و من با خودم قرار دارم که بعد از تعطیلی محل کارم بیام پیشت . این روزا با مامان، خونه ی مامانی هستی ، میام که ببینمت و هزار بار ببوسمت و گردنتو بو بکشم . راستش خاله چند ماهیه که کارشو عوض کرده ، تو محل کار جدید مثل قبل راضی و خوشحال نیستم ، بهم سخت می گذره و کارم رو هم زیاد دوست ندارم ....
-
مامان مهربون تو ، خواهر مهربون من
دوشنبه 14 دی 1394 11:00
پرنسس کوچولو الان آدرس وبلاگمون رو واسه مامانت فرستادم ، برام نوشت " بی اختیار اشکام ریخت " ! می دونی کوچولو ؟ مامانت خیلی رقیق القلبه و زود اشکاش می ریزه ، یه مامان احساساتی و حساس و خیییلی مهربون ، همیشه برای من یه خواهر مهربون و صبور و عاقل بوده و درکم کرده . الانم که تو رو به من و دنیا هدیه داد . یه چیزی...
-
افتتاح وبلاگ
دوشنبه 14 دی 1394 10:31
سلام پرنسس کوچولو امروز یه روز سرد دی ماه 94 هست که اینجا رو ثبت کردم و قصدد ارم اینجا برای تو بنویسم . از حرفها و شادی ها و غصه ها و احساسات خودم من خاله ی توام پرنسسم و تو زیباترین دختر دنیا ( البته اینو چون همه میگن شبیه خاله هستی نمیگم ) حس می کنم حرفامو می فهمی و درکم می کنی ، شاید یه روزی که مثل من یه زن سی و شش...