پرنسس کوچولو
الان آدرس وبلاگمون رو واسه مامانت فرستادم ، برام نوشت " بی اختیار اشکام ریخت " !
می دونی کوچولو ؟ مامانت خیلی رقیق القلبه و زود اشکاش می ریزه ، یه مامان احساساتی و حساس و خیییلی مهربون ، همیشه برای من یه خواهر مهربون و صبور و عاقل بوده و درکم کرده . الانم که تو رو به من و دنیا هدیه داد .
یه چیزی یادم اومد که بگم . پارسال بهمن ماه که من برای مصاحبه ی سفارت آمریکا رفته بودم دوبی ، درست روز تولدم مامانت با من تماس گرفت و از وجود تو بهم خبر داد . و خبر بودن تو ، زیباترین هدیه ی تولدی بود که تا به حال گرفتم . همونجا ته دلم یه ستاره درخشید و گفتم نی نی دختره ، یه دختر شبیه خاله ش و با همون خصوصیات
و حالا که تو می خندی و دختر ماه منی خدا رو هزاران بار شکر
مامانت نوشته " امیدوارم قدرتو بدونه " و من براش نوشتم که محبتی که با توقع باشه ، خالص نیست . وقتی بزرگ شدی مختاری که خاله رو دوست داشته باشی یا نداشته باشی ، مهم اینه که دوست داشتن رو یاد داشته باشی ، محبت کردن رو بلد باشی و بدونی که دنیا با عشق قشنگه ، مهم اینه که دنیای دلت روشن و پر از عشق باشه . و عاشق باشی .
خاهری ماهم عاشقانه دوست دارم