سلام خوشگل خانوم
ما بالاخره فهمیدیم آش بابا یعنی چی !!!
مامانی جونی می گفت که چند روز پیش که بابا و مامان و مامانی جونی رفته بودی بازار گل چند بار باباحسام صدات می زده و می گفته پرنساااا عاشقتم بابا و توی آتیش پاره در جواب می گفتی آش بابا !!!
و اینطوری شده که دیگه هر کی بهت بگه عاشقتم . جواب میدی آش بابا !!!
جووووون دلم . چقدددددر عاشقونه دوستت دارم دختر.
سلام عروسکم
این روزا حالم زیاد خوب نیست . همه ش درگیر دارو و درمانم . از بعد از سیزده به در که همه توی باغ دور هم جمع بودیم من مریض شدم و دیگه حالم خوب نیست . همه ش دکترم و دکتر مغز و اعصاب برام تشخیص دیسک کمر داد و گفت که باید ورزش کنی و مراقب باشی . روزی که رفتم واسه ام آر آی تنها بودم و فک کنم از لحاظ شرایط روحی وضعیت مناسبی نداشتم و تمام راه رو از ام آر آی تا خونه گریه کردم و چند با نزدیک بود تصادف کنم و به این کر کردم که چرا رانندگی با موبایل ممنوعه ولی با اشک و گریه آزاده ؟
دلم خیلی گرفته بود و غصه می خوردم .
ولی بعد از ظهر که من نبودم تو و مامان مهربونت و خاله رویای مهربون اومده بودین خونه ما و برای من گل و شیرینی آورده بودین .
دو سه ورز هم هست که به دلیل سرما خوردگی تو خونه افتادم البته الان بهترم و اومدم سر کار .
فک کنم دچار دوران رکود روحی شدم . کلن بی حوصله و کم توانم . فردا شروع دوباره ی کلاس های دف هست و من هنوز هم تمرین خوبی نکردم .
راستی یکی دو شب پیش با مامانی جونی و سینا و خاله رویا و عمو میلاد و مامانت و من رفتیم برنامه ی اجرای موسیقی در سالن اصلی تئاتر شهر ( تلفیق پیانو و سازهای کوبه ای ) خیلی خوب بود و خوش گذشت ولی چون شروع سرماخوردگی من بود تقریبن گیج می زدم .
تو این روزا تو واکسن یک سال و نیم رو زدی و کلی اذیت شدی . اشک ریختی و مامان مهربونت پا به پای تو شب تا صبح بیدار بود و گریه کرد .
راستی مثل ماه می درخشی . موهای زیبات فرفری شده و بلندددد تا روی کتف هات . کلی حرف های جدید یاد گرفتی و یه حرف خیلی با مزه ت اینه که وقتی بهت میگیم ؛ عاشقتم ؛ تو جواب میدی ؛ آش بابا ؛ !!! نمی دونم این رو دیگه از کجا در آوردی شیطونک من !
مثل همیشه و بیشتر از قبل عاشقتم عروسک من .