تنهایی های من

دل نوشته های من به پرنسس کوچولو

تنهایی های من

دل نوشته های من به پرنسس کوچولو

این روزها

سلام عروسکم 

این روزا  حالم زیاد خوب نیست  ‏. همه ش درگیر دارو و درمانم . از بعد از سیزده به در که همه توی باغ دور هم جمع بودیم من مریض شدم و دیگه حالم خوب نیست . همه ش دکترم و دکتر مغز و اعصاب برام تشخیص دیسک کمر داد و گفت که باید ورزش کنی و مراقب باشی . روزی که رفتم واسه ام آر آی تنها بودم و فک کنم از لحاظ شرایط روحی وضعیت مناسبی نداشتم و تمام راه رو  از ام آر آی تا خونه گریه کردم  و چند با نزدیک بود تصادف کنم و به این کر کردم که چرا رانندگی با موبایل ممنوعه  ولی با اشک و گریه آزاده ؟

دلم خیلی گرفته بود و غصه می خوردم . 

ولی بعد از ظهر که من نبودم تو و مامان مهربونت و خاله رویای مهربون اومده بودین خونه ما و  برای من گل و شیرینی آورده بودین . 

دو سه ورز هم هست که به دلیل سرما خوردگی تو خونه افتادم البته الان بهترم و اومدم سر کار .

فک کنم دچار دوران رکود روحی شدم . کلن بی حوصله و کم توانم . فردا شروع دوباره ی کلاس های دف هست و من هنوز هم تمرین خوبی نکردم . 

راستی یکی دو شب پیش با مامانی جونی و سینا و خاله رویا و عمو میلاد و مامانت و من رفتیم  برنامه ی اجرای موسیقی  در سالن اصلی تئاتر شهر ( تلفیق پیانو و سازهای کوبه ای ) خیلی خوب بود و خوش گذشت ولی چون شروع سرماخوردگی من بود تقریبن گیج می زدم .


تو این روزا تو واکسن یک سال و نیم رو زدی و کلی اذیت شدی . اشک ریختی و مامان مهربونت پا به پای تو شب تا صبح بیدار بود و گریه کرد . 

راستی مثل ماه می درخشی . موهای زیبات فرفری شده و بلندددد تا روی کتف هات . کلی حرف های جدید یاد گرفتی و یه حرف خیلی با مزه ت اینه که وقتی بهت میگیم ؛ عاشقتم ؛   تو جواب میدی ؛  آش بابا ؛  !!!  نمی دونم این رو دیگه از کجا در آوردی شیطونک من !


مثل همیشه و بیشتر از قبل عاشقتم عروسک من .


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.