عزیز دلم
سلام
ساعت داره می گذره و من با خودم قرار دارم که بعد از تعطیلی محل کارم بیام پیشت .
این روزا با مامان، خونه ی مامانی هستی ، میام که ببینمت و هزار بار ببوسمت و گردنتو بو بکشم .
راستش خاله چند ماهیه که کارشو عوض کرده ، تو محل کار جدید مثل قبل راضی و خوشحال نیستم ، بهم سخت می گذره و کارم رو هم زیاد دوست ندارم . ولی فعلن میخام تا عید نوروز اوضاع رو تحمل کنم تا ببینم چی میشه . یه روزی برات میگم که چی شد که کارم رو عوض کردم ...
بهم سخت می گذره ، هیچی مطابق با روحیه ی من نیست ، در ضمن با توجه به اینکه قبلن همیشه مدیر بودم و ایده می دادم و ایده هام رو پیاده می کردم و ... الان حس می کنم دست و بالم بسته ست
این روزا برام روزای خوبی نیست ، کلن سال 94 سال خوبی نبود برام ، تنها اتفاق های خوب امسال به دنیا اومدن تو و عروسی خاله راحله ( دوست صمیمی من ) و نامزدی خاله رویا بود .
لحظه های خوبی رو نمی گذرونم ولی خوشحالم که تو هستی و پر می کشم پیشت .
عشق کوچولوی خاله ، برام دعا کن با دل پاکت