تنهایی های من

دل نوشته های من به پرنسس کوچولو

تنهایی های من

دل نوشته های من به پرنسس کوچولو

گاهی ...

ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸﯿﺪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤــــﯿﺪ ،

ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ !

ﮔﺎﻫﯽ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺻﺒـــﺮ ﮐﺮﺩ ...ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ،

ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻧﺪﯼ ، ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯼ !

ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﺳﺮﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ،ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻫﯽ ،

ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ...

ﺗﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﺪﺍﻧﻨــــﺪ !
 
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ،ﮐﻪ ﻓﺮﻕ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ !

ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ...

ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬﮐﺮ ﺷﺪ !

ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ...

ﯾﮑﺠﺎ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ...

ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﻧـــﺪ

زیباترین هدیه تولد سی و شش سالگی من

عزیز دل خاله سلام به روی ماهت 

پارسال زیباترین هدیه ی تولدم شنیدن خبر حضور شیرینت تو این دنیا بود ( من واسه مصاحبه سفارت  رفته بودم دوبی و مامانت بهم زنگ زد و نیم ساعت با هم حرف زدیم ، و کلی خوشحال شدم و همون شب رفتم برات یه لباس سرهمی خوشگل خریدم ) از همون اول می دونستم تو گل دختر خودمی و شبیه خودمی  

امسال هم زیباترین هدیه ی تولدم سورپرایز زیبای مامانت بود . 


سر کار نشسته بودم که خاله راحله اومد با یه دسته گل نرگس واسه تولدم ، داشتم باهاش صحبت می کردم و کلی خوشحال شدم که یهو  در باز شد و یه آقایی اومد داخل اتاق که دنبال من می گشت ، یه سبد گل بسیار زیبا دستش بود ، که یه عکس شاسی توش تعبیه شده بود ، عکس من و تو کنار هم !!!!

عکس چهار ماهگی من داخل رورورک و چهار ماهگی تو داخل رورورک ، دقیقن در یه حالت ! 


واااااای   نمی تونی تصور کنی من چه حالی شدم ! فوق العاده بود ، فوق العاده !

یه دنیا ممنونم ازت ، یه دنیا ممنونم از شیمایی ، از بهترین خواهر دنیا ، پرنسسم  ! خوش به حالت با این مامان با احساس و بی نظیرت 


زیباترین حس امسال تولدم رو هم تو به من دادی ، ازت ممنونم که هستی ، مرسی خدا ، مرسی دنیا ، مرسی زندگی 

دوستت دارم زیباترین هدیه ی تولد سی و شش سالگی .


آتلیه روناک

عشق زیبای خاله


سلام به روی ماهت 

میخام از عکس آتلیه ت برات بگم ، یادته با هم رفتیم آتلیه روناک و عکس گرفتیم ؟ سه تا عکس خوشگل گرفتیم و شوکه بودی و ترسیده بودی و تو بغل من خودتو پنهون می کردی ؟

چند بار به آتلیه زنگ زدم و پیگیر شدم ، آخرشم خودم رفتم و با ذوق و شوق عکساشو گرفتم ،  قربونت برم من با این عکسای ماهت  :)

آتلیه روناک عکست رو گذاشته بود توسایتش و می تونستیم لایک کنیم ، من  هزااااار بار عکس تو رو لایک کردم ، باورت میشه ؟  هر بار باید کلن از BROWSER  خارج می شدم و دوباره وارد می شدم . و من هزاااار بار این کارو کردم ، عاشقتم پرنسس من ، می فهمی ؟ 

اولین گردش و واکسن چهار ماهگی

پرنسای زیبای من 


سلام


امروز یه روز بارونی قشنگه ، هوا کمی سرده ولی دو روزه داره بارون میاد ، بعضی لحظه ها هم بارون تبدیل به برف میشه ، داشتم فکر می کردم تو بارون رو می شناسی یا نه ؟

باید یادم باشه با هم بریم زیر بارون قدم بزنیم ، باید بهت بگم که برعکس نظر شاعرای نازک دل خیلی هم مهم نیست که با چتر باشی یا بدون چتر ، مهم اینه که بارون رو بشناسی و  دوست داشته باشی ، مهم اینه که بدونی وقتی بارون میاد خیلیا حال و هواشون عوض میشه ، دلشون پر می کشه ، یاد عاشقیاشون میفتن ، شایدم دلشون بگیره ، ولی مهم اینه که دلشون زنده میشه 


عشق چشم سیاه خاله ! 

دیروز چهار ماهه شدی ، صد و بیست روز می گذره از به دنیا اومدنت ، خدا رو شکر ، به امید اینکه صد و بیست ساله بشی 


عزیز دلم 

امروز تو واکسن چهار ماهگی زدی و درد داری ، من خیلی غمگینم و عکسات رو که مامانت برام می فرسته دلم آب میشه ، امروز موقع واکسنت هم تو گریه کردی هم مامانت ، 

می دونی عروسک ؟ مامانت رو تحسین می کنم ، دفعه ی پیش هم که واکسن زده بودی  پا به پات گریه کرده بود و بهت گفته بود "اگه درد داری  گریه کن عزیزم " و  اونم باهات گریه کرده بود . من تحسینش کردم که ازت نخواسته بود که گریه نکنی و بهت دلداری بیخود نداده بود که درد نداره ، بهتره بدونی که زندگی کگاهی وقتا در داره ، گاهی وقتا هم باید واکسن بزنی ، یعنی یه درد کوچولو رو تحمل کنی ، ناله بزنی ، اشک بریزی تا از گریه های بزرگ تر جلوگیری کنی و قوی بشی .


نازنین من  !

هفته ی پیش با هم رفتیم پروما و حسابی گشتیم ، توی آغوش نشستی و اطراف رو نگاه کردی ، هیجان زده بودی و همه نگاهت می کردن و نازت می کردن و می گفتن " وای چه عروسکی " منم حسابی کیف کردم و پز دادم 

مامانت هیجان زده و نگران از این بود که تو اذیت بشی یا سرما بخوری ، ولی من بهش شجاعت دادم و با هم برای اولین بار رفتیم بیرون ، خیلی هم خوش گذشت ، شب هم اومدی خونه ی ما و موندی ، آخه مامانی و خاله طاطا و دایی علی و علیض با هم رفته بودن کیش ، مامانی از کیش برات دو تا شلوارک ملوس آورده و طاطا یه زرافه :)

راستی عشقم دو تا عکس تو بغل عمو ممد گرفتی که همه رو کشته ، مثل گنجشک های لوس خودتو تو بغل عمو لوس کردی ،

خیلی دوستت دارم نازنینم ، امشب حتمن میام که ببینمت و بو بکشم گلوتو  


فعلن میرم ، ساعت کارم تموم شد ( خدا رو شکر    )