عروسک زیبای من
سلام
سلام به چشم های درخشان و سیاهت
سلام به صورت زیبا و ماهت
سلام به دل پر مهرت که تو لبخندای قشنگت معلومه
یه هفته ی دیگه شروع شد ، امیدوارم برای همه و همه هفته ی عالی باشه
عزیز دل خاله !
این چند روز ، روزای بدی نبود ، با اون بنده خدا صحبت کردم و قرار شد یه فرصت دیگه به خودمون بدیم ، دلم نمی خاد مدیون دلم بمونم ، تا ببینیم چی میشه ...
این چند روز درگیر مراسم ترحیم پدربزرگ خاله راحله بودم ،
در محل کار هم یه قدم کارم پیش رفت ، با رییس بزرگ صحبت کردم و قرار شد فعلن تو گروه ایزو مشارکت کنم ( همون کاری که دوست داشتم )
دیروز رفتم سینما و فیلم بوفالو رو دیدم ، پرویز پرستویی بازی می کرد و فیلم بدی نبود .
پنج شنبه شب مامانی مهمونی ماهانه داشت و تو تمام مدت تو بغل من بودی ، تمام دوستای مامانی که منو توی بچگی دیدن با تعجب به تو نگاه می کردن و می گفتن : ای وای ! این که پری ساست ! و من غرق شادی می شدم ، دلم برات پر می کشه ، می دونی پرنسای من ؟ باید یه زن خوشبخت باشی ، یه زن که بدونه زنه و باید زنانگی کنه ، باید حواسم باشه که دنیا رو بدون نقاب ببینی و درک کنی ،باید کنارت باشم تا اگر جایی هرزگی و سردی دنیا اذیتت کرد ، تو رو در آغوش بگیرم و گرمت کنم .حتا اگر از گرمای وجودم کم بشه،
اون شب من و تو با هم یه عکس دیگه گرفتیم و تو با مامانت ، خیلی عکستون خوشگل شد ، هر دوتون نفس منین ، خیلی مامانتو دوس دارم عسلم و زندگی بدون اون برام غیر قابل تصوره ، دعا کن که همیشه کنار هم باشیم .
پرنسسم !
دنیا قشنگه ، و بهانه های زیبایی می تونی توش پیدا کنی برای شادی ، مثلن تو ، تو که عشق زیبای منی
راستی عکساتو از آتلیه روناک تحویل گرفتم ، سه تا عکس خوشگل که عروسک من داره توش می درخشه ، حتمن یه روز عکساتو می ذارم اینجا ، یادش بخیر روزی که رفتیم عکس بگیریم تعجب کرده بودی و مثل جوجه های کوچولو چسبیده بودی به بغل من ، مامانت کلی استرس داشت که سرما بخوری و تو همون وضعیت از من و تو عکس گرفت که خیلی خوشگل شد .
دوستت دارم عسل من ، فعلن میرم سراغ کارم ، امروز شلوغم ، برام دعا کن فرشته کوچولو
پیام مامانت همین الان :
" دیشب تا صبح نخابیدم ، پرنسس یاد گرفته با پاهاش پتوش رو می زنه کنار ، دیشب هر وقت نگاش می کردم پتوش رو زده بود کنار و از ترس اینکه سرما نخوره تا صبح بیدار بودم !"
می بینی عروسک ؟ مامان از این بهتر ؟
زیبای من
امروز با صدای بارون بیدار شدم ، می دونی گل دخترم ؟ بارون خیلی قشنگه ، شاید عاشقونه ترین صدای دنیا باشه ولی من نیمه شب از صداش می ترسم و یهو از خواب می پرم . هوا دلچسب و عالیه ، چشمای خاله ت می سوزه ، صبح تقریبن چشمام باز نمی شد . از بس دیشب گریه کرده بودم ، سر راه دو پاکت شیر و نون خرمایی خریدم ، اومدم سر کار ، شیر قهوه درست کردم و به بچه های اتاق هم تعارف کردم ، همه شون متعجب و خوشحال شدن ، منم از خوشحالی اونا دلم روشن شد .
عشق کوچولوی من !
می دونی که خاله از خوشحال بودن بقیه خیلی خوشحال میشه و واقعن دلش آروم می گیره
دیشب از سر کار اومدم خونه تون ، سر راه یکی از خانوما که تو دلش یه نی نی سه ماهه داره رو رسوندم در خونه شون ، بعدش تا خونه ی شما گریه کردم ، احساس دلتنگی بیچاره م کرده ، اومدم تو رو دیدم و هزار بار بوییدم و بوسیدمت ، حس بی نظیری بهم میده ، تو برام آرامش محضی ، یه حس منحصر به فرد ، تو تکرار منی ، انگار خدا تو رو به من داده که یه فرصت تازه برای زندگی داشته باشم ، خدا پری سا رو دوباره جلوی چشمام گذاشته تا این بار خودم مراقبش باشم ، باید مراقب باشم این بار راه زندگی رو درست بره و اگه خدای ناکرده زمین خورد دستشو بگیرم ، نذارم تنها باشه و نذارم اذیت بشه ، تو دختر منی ، تکرار منی ، عزیز دل من ، شب مامانت برام چند تا عکس از تو فرستاد ، تو روز به روز بیشتر داری شبیه خاله ت میشی و من خییییلی خوشحالم :)
کوچولوی نازنین من !
امروز یه طوریم ، خالی ام ، سبکم ، انگار تو سرم هیچی نیست ، چشمام می سوزه و همه ش آه می کشم ، خالی ام ، خالی
باید کمتر گریه کنم ، چون مامان مهربونتو ناراحت می کنم و دوست ندارم ناراحت بشه
خیلی دوستت دارم گل دخترم
کوچولوی من
به شدت بغض دارم ، سر کارم و مدام چشمام پر از اشکه ، دعا کن آبروم نره و بقیه متوجه نشن ،
من لعنتی دلتنگم
" چه بر سر من آمده
دیگر از دوریت نمی ترسم
از اینکه نیستی
و از ترس نبودنت نمی هراسم و نمی میرم
چه بر سرم امده
که به وقت خداحافظی
اینچنین بی باک
از تو روی بر می گردانم
و از ترس دلتنگی و دوری
بارها و بارها سر بر نمی گردانم
راستی تو بگو
چه بر سر من آمده ؟! "
پرنسس زیبای من
سلام
امروز بعد از سه روز اومدم که بنویسم ، انگار سه سال گذشته ، یا شاید هم خیلی بیشتر
سه شنبه روز کاری خوبی بود ، با گروه ایزو جلسه داشتم و کلی ایده دادم و همه پسندیدن ، بازدید هم داشتیم که اونم خوب بود . در همین اثنا بود که برای عصر به کافی شاپ دعوت شدم و قبول نکردم ( بنا به دلایلی که باید خصوصی بهت بگم ) و بعدش دوباره شروع کل کل و بحث و ... شب هم ادامه ی این بحث ها و تصمیمی که هیچ کدوم جرات گرفتنشو نداشتیم رو من گرفتم و اونم هیچ مقاوتی نکرد و ... شب تا صبح بالا آوردم و لرزیدم و ... آخرین شب اینطوری گذشت . گاهی آدم دلش میخاد یه لحظاتی رو یه طوری ذخیره کنه که تا ابد بتونه تو لحظات دلتنگیش به یاد بیاره و مزه مزه ش کنه ، حتا یه نگاه رو ، ولی گاهی باید بگذری و بگذاری . مرگ یک بار و شیون هم دیگه بیشتر از هزار بار که نمیشه ،
الان که دارم برات می نویسم صبح شنبه ست ، امروز یازدهمین نوزدهم هست ، سوت و کور و بدون هیچ برنامه و کیک و شمع و استیک و گل و کتاب ... صبح یاد جعبه سیگار و فندک زیپو افتادم ، فک کنم دور ریخته شدن ... امروز نوزدهمه و دلم بیشتر گرفته ، ما لیاقت نداشتیم که ماهها و ماهها ... بگذریم ، طبق معمول بیخیال . بیخیال همه چی ، حتا بیخیال اونهمه عذاب و رنجش و توهین و ...
چهارشنبه اونقدر داغون بودم که فقط بهت زده و ساکت می نشستم یا می خابیدم ، مثل کسی که عزیزش رو از دست میده و چون عمق قضیه رو باور نداره همه میگن شوک زده ست . پنج شنبه هم همینطوری گذشت ، شب مهمونی بودم و همه می گفتن چرا پریسای همیشگی نیستی ، شب هم با یه پیام... ترک حرفای خودمونیم و مهر بطلان کشید بر همه شون . شب با گریه خابیدم .
صبح که بیدار شدم اومدم پیش تو و حسابی بوییدم و بوسیدمت ، مامان مهربونت خیلی برام سنگ صبوره و حسابی باهام حرف زد و غصه مو خورد و کنارم بود و کمکم کرد ، خیلی آرومتر شدم ، باید کنار بیام دیگه ،
جمعه عصر هم کلی گریه کردم ، شب پر از غم بود و امروز صبح هم ، طبق قرار همیشگی 6:50 بیدار شدم و ...
تموم راه رو پشت فرمون اشک ریختم ... هنوز حالا حالاها اشک دارم ...
می دونی دختر ماهم ؟
باید قوی باشم ، گرچه جای این زخم همیشه روی دل و روحم می مونه ، خیلی سخت گذشت و خیلی سخت می گذره ولی باید بگذره ، وقتی عزیزت ،عزت نفس و شخصیت و غرورتو له می کنه ، دیگه چیزی ازت باقی نمی مونه که عاشق باشه ،
دختر عزیزم ، همیشه مهربون باش و بذار دنیا از اینکه تو هستی به خودش بباله ، به خودت افتخار کن و قدر خوبی ها تو بدون ، حتا اگه کسی خوبی تو باور نکرد و فک کرد که داری ادا در میاری ، تو خودتو باور داشته باش .
کنار کسی بمون که تو و خوبی هاتو بشناسه و قدر محبتتو بدونه ، کنار کسی باش که بهت ، به خود تو افتخار کنه و اونوقت عشقت رو تمام و کمال بهش تقدیم کن ، ولی بدون که برای عاشق بودن باید اول خودت باشی نه یه عروسک خیمه شب بازی که بخان ازت یه نفر دیگه بسازن ، به صداقت خودت ایمان داشته باش و اگه کسی باورش نکرد بگذر و بگذار .
گاهی برای عاشق ماندن باید رفت ، صحبت از عاشق شدن نیست ، صحبت از عاشق ماندن است .
برای منم دعا کن تا دوباره کمر راست کنم و بتونم دوباره از ته دل بخندم ، شاید دیگه قلبم نلرزه و همیشه با همین زخم زندگی کنم ، ولی تو برای من دعا کن ، با همون قلب کوچولو و پاکت از خدا بخاه ، بخاه که تو زندگی خاله پری سا معجزه کنه ، اون خداعه و می تونه . خدا کنه باورم خراب نشه ، به اینکه خدا هست ، خدایی که می تونه معجزه کنه ..
باید بتونم بلند شم ، باید پری سا رو پیدا کنم ، همون که خوب و مهربون بود و همه دوستش داشتن ، همون که پر از انرژی و شادی و آرامش بود ، ولی راستش الان انرژی و توانشو ندارم ، تو برام دعا کن نازنین دختر
صبحت بخیر عروسکم
امروز یه روز سرد آفتابیه ، دیشب اومدم پیشت و حسابی بوسیدمت و بغلت کردم و نوازشت کردم ، تو هم مثل یه عروسک ناز خندیدی و سرتو گذاشتی رو گردنم . دستامو تکون میدادم و تو هم مثل من تقلید می کردی و دستاتو مدل رقصیدن تکون می دادی ، آخر شب هم مامانت برام یه فیلم ازت فرستاد که بازم دستاتو تکون می دادی و می رقصیدی . حسابی صفحه ی موبایلمو بوسیدم عشقم .
دیشب اصلن خوب نخوابیدم ، و هر دفعه با یه خواب عجیب و استرس آور از خواب پریدم . اولین بار خواب دیدم یه نفر دنبالمه و می خواد بکشم ، خیلی ترسیدم و با تپش قلب شدید از خواب پریدم .
هر دفعه از خواب می پریدم و می رفتم تو تلگرام تا حواسم پرت بشه می دیدم مامانت بیداره ، می دونی چرا ؟ چون تو بیدار بودی و تو رو روی پاهاش می ذاره تا آروم باشی . خیلی مامان خوبی داری دخترم ، خیلی قدرشو بدونی دختر نازم
امروز روز سختی در پیش دارم ، کارم رو دوست ندارم و هر لحظه ی اینجا نشستن اذیتم می کنه . تقریبن بلاتکلیفم و این اصلن خوب نیست .
الان هنوز اول وقته ، ببینیم بقیه ی روز چی میشه ...
روزت زیبا عروسک من