تنهایی های من

دل نوشته های من به پرنسس کوچولو

تنهایی های من

دل نوشته های من به پرنسس کوچولو

محل کار جدید

عزیز دلم

سلام


ساعت داره می گذره و من با خودم قرار دارم که بعد از تعطیلی محل کارم بیام پیشت .

این روزا با مامان، خونه ی مامانی هستی ، میام که ببینمت و هزار بار ببوسمت و گردنتو بو بکشم .

راستش خاله چند ماهیه که کارشو عوض کرده ، تو محل کار جدید مثل قبل راضی و خوشحال نیستم ، بهم سخت می گذره و کارم رو هم زیاد دوست ندارم . ولی فعلن میخام تا عید نوروز اوضاع رو تحمل کنم تا ببینم چی میشه . یه روزی برات میگم که چی شد که کارم رو عوض کردم ...

بهم سخت می گذره ، هیچی مطابق با روحیه ی من نیست ، در ضمن با توجه به اینکه قبلن همیشه مدیر بودم و ایده می دادم و ایده هام رو پیاده می کردم و ... الان حس می کنم دست و بالم بسته ست 

این روزا برام روزای خوبی نیست ، کلن سال 94 سال خوبی نبود برام ، تنها اتفاق های خوب امسال به دنیا اومدن تو و عروسی خاله راحله ( دوست صمیمی من ) و نامزدی خاله رویا بود . 

لحظه های خوبی رو نمی گذرونم ولی خوشحالم که تو هستی و پر می کشم پیشت . 


عشق کوچولوی خاله ، برام دعا کن با دل پاکت 

مامان مهربون تو ، خواهر مهربون من

پرنسس کوچولو 

الان آدرس وبلاگمون رو واسه مامانت فرستادم ، برام نوشت " بی اختیار اشکام ریخت "  !


می دونی کوچولو ؟ مامانت خیلی رقیق القلبه و زود اشکاش می ریزه ، یه مامان احساساتی و حساس و خیییلی مهربون ، همیشه برای من یه خواهر مهربون و صبور و عاقل بوده و درکم کرده . الانم که تو رو به من و دنیا  هدیه داد .

یه چیزی یادم اومد که بگم . پارسال بهمن ماه که من برای مصاحبه ی سفارت آمریکا رفته بودم دوبی ، درست روز تولدم مامانت با من تماس گرفت و از وجود تو بهم خبر داد . و خبر بودن تو ، زیباترین هدیه ی تولدی بود که تا به حال گرفتم . همونجا ته دلم یه ستاره درخشید و  گفتم نی نی دختره ، یه دختر شبیه خاله ش و با همون خصوصیات 


و حالا که تو می خندی و دختر ماه منی خدا رو هزاران بار شکر


مامانت نوشته " امیدوارم قدرتو بدونه " و من براش نوشتم که محبتی که با توقع باشه ، خالص نیست .  وقتی بزرگ شدی مختاری که خاله رو دوست داشته باشی یا نداشته باشی ، مهم اینه که دوست داشتن رو یاد داشته باشی ، محبت کردن رو بلد باشی و بدونی که دنیا با عشق قشنگه ، مهم اینه که دنیای دلت روشن و پر از عشق باشه . و عاشق باشی . 


افتتاح وبلاگ

سلام پرنسس کوچولو 


امروز یه روز سرد دی ماه 94 هست که اینجا رو ثبت کردم و قصدد ارم اینجا برای تو بنویسم . از حرفها و شادی ها و غصه ها و احساسات خودم

من خاله ی توام پرنسسم و تو زیباترین دختر دنیا  ( البته اینو چون همه میگن شبیه خاله هستی نمیگم  )

حس می کنم حرفامو می فهمی و درکم می کنی ، شاید یه روزی که مثل من یه زن سی و شش ساله بشی بهتر اینا رو درک کنی ، اینا رو می نویسم که شاید یه روز بخونی نازنین سه ماهه ی من