تنهایی های من

دل نوشته های من به پرنسس کوچولو

تنهایی های من

دل نوشته های من به پرنسس کوچولو

برگشت دوباره

سلام عزیز دل خاخا


خوبی نفسم ؟


کلی اتفاقات جدید افتاده ‏‏ٌ و دلیل اینکه نتونستم وبلاگتو آپ کنم این بود که از کار قبلیم راحت شدم ‏. بعد از عید نوروز از اونجا اومدم بیرون . تصمیمم رو مصمم گرفتم و بعد به سمت مدیر آژانس هواپیمایی شرکت منصوب شدم ‏ . راستش نام کاربری و رمز عبور این وبلاگ تو کامپیوتر سر کارقبلیم ذخیره شده بود و نمی تونستم واردش بشم . خیلی این در و اون در زدم تا تونستم دوباره پیداش کنم . به هر حال خیلی خوشحالم که بالاخره درست شد و دوباره برات می نویسم . سعی می کنم تمام اتفاقات چند وقت گذشته رو به خاطر بیارم و برات بنویسم . خیلی دوستت دارم شیرین ترین عروسک دنیا

مهربون خانوم !!

سلام عشق من 


تو خیلی کنجکاو شدی عسلم و مدام به همه چی و همه جا نگاه می کنی و دقت می کنی ، حتا موقع شیر خوردنت ،  اگر کسی اطرافت صحبت کنه ، می می مامانتو رها می کنی و سرتو بر می گردونی و با کنجکاوی دقت می کنی که سر در بیاری که موضوع چیه ؟!  چشمای سیاه و براقت همه ش پر از سواله و خلاصه حسابی " فضول خانوم " شدی !!!


ولی می دونی که اون لقبی که روی هر بچه ای میذاری روی شکل گیری شخصیت خودش و همچنین شخصیت اجتماعیش تاثیر داره ، بنابراین بعد از یه شور و مشورت و ... بین من و مامانت ،    قراره که ما به جای " فضول خانوم " بهت بگیم " مهربون خانوم " :)

و وقتی می می رو ول می کنی که به اطراف نگاه کنی ما به هم میگیم : " پرنسا داره مهربونی می کنه "  یا " مهربون خانوم  "


تولد مامانی

سلام زیبا 


بهمن هم تموم شد ، امروز اول اسفنده و درست یه سال از اولین باری که جوونه رو دیدم می گذره ، یه کم امروز بی حالم ، دیشب خوب نخابیدم ، راستش دیشب آخر شب جوونه یه متن سرشار از سیاهی و بغض و بی احترامی گذاشت تو گروه که مخاطبش من بودم و من از خوندنش حالم گرفته شد و مامانت خیلی عصبانی شد !

دخترم 

همیشه یادت باشه که هیچ وقت اجازه ندی غرور و شخصیتت بازیچه ی دست آدما بشه ، اجازه ندی که دل پر مهرتو بشکونن و تازه مسخره ت هم بکنن ، همیشه قوی باش عزیزکم ! از هیچی هم نترس ، من کنارتم عشقم 

بگذریم ... تلخی ها رو بذاریم کنار عزیزکم ...

از تو بگم که زیباترین بهانه ی زندگی من شدی ، ولنتاینت مبارک دختر  به عنوان هدیه ی ولنتاین یه پیراهن سفید با قلبهای قرمز برات گرفتم که کلاه و شلوارک هم داره ، تو مثل فرشته ها زیبایی ، با هر لباسی و هر شکلی ، اونقدر بزرگ شدی که وقتی اسمتو صدا می زنیم به سمت صدا بر می گردی و می خندی ، بغل همه ی آشناها میری و می خندی ، بلند بلند می خندی دخترکم  ، سرتو بین شونه و گردنم مخفی می کنی و نفس های تند و هیجان زده ت به گردنم می خوره و غرق شادی میشم ،  گاهی میگی : اه اه اه و بعد خودت غرق خنده میشی !  چند روز پیش چند بار گفتی  بع بع و خودت کلی خندیدی  

تازگی شیره ی بادوم می خوری و از خوردنش استقبال می کنی ، لپ هات حسابی تپل شده و خودت یه فرشته ی کوچولوی تپل بلوری هستی با چشمای براق مشکی 

مامانت مثل فرشته ها مراقبته و خیلی در موردت وسواس به خرج میده ، امیدوارم یه روزی یه خاهر داشته باشی و بدونی که یکی  از بهترین حس های دنیا خاهر داشتنه ، و یکی از بهترین خاهرای دنیا مامان توعه  ،


عشق زیبای من !

 امروز تولد پنجاه و نه سالگی مامانی هستش و ما دیشب خونه شون جمع بودیم ، تم مهمونی قرمز بود و همه لباس قرمز پوشیده بودیم ، زدیم و رقصیدیم و شب قشنگی بود ، امیدوارم مامانی همیشه سالم باشه و همه مون زیر سایه ش باشیم ، خیلی دوستت دارم دختر  

  

گاهی ...

ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸﯿﺪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤــــﯿﺪ ،

ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ !

ﮔﺎﻫﯽ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺻﺒـــﺮ ﮐﺮﺩ ...ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ،

ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻧﺪﯼ ، ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯼ !

ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﺳﺮﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ،ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻫﯽ ،

ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ...

ﺗﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﺪﺍﻧﻨــــﺪ !
 
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ،ﮐﻪ ﻓﺮﻕ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ !

ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ...

ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬﮐﺮ ﺷﺪ !

ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ...

ﯾﮑﺠﺎ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ...

ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﻧـــﺪ

زیباترین هدیه تولد سی و شش سالگی من

عزیز دل خاله سلام به روی ماهت 

پارسال زیباترین هدیه ی تولدم شنیدن خبر حضور شیرینت تو این دنیا بود ( من واسه مصاحبه سفارت  رفته بودم دوبی و مامانت بهم زنگ زد و نیم ساعت با هم حرف زدیم ، و کلی خوشحال شدم و همون شب رفتم برات یه لباس سرهمی خوشگل خریدم ) از همون اول می دونستم تو گل دختر خودمی و شبیه خودمی  

امسال هم زیباترین هدیه ی تولدم سورپرایز زیبای مامانت بود . 


سر کار نشسته بودم که خاله راحله اومد با یه دسته گل نرگس واسه تولدم ، داشتم باهاش صحبت می کردم و کلی خوشحال شدم که یهو  در باز شد و یه آقایی اومد داخل اتاق که دنبال من می گشت ، یه سبد گل بسیار زیبا دستش بود ، که یه عکس شاسی توش تعبیه شده بود ، عکس من و تو کنار هم !!!!

عکس چهار ماهگی من داخل رورورک و چهار ماهگی تو داخل رورورک ، دقیقن در یه حالت ! 


واااااای   نمی تونی تصور کنی من چه حالی شدم ! فوق العاده بود ، فوق العاده !

یه دنیا ممنونم ازت ، یه دنیا ممنونم از شیمایی ، از بهترین خواهر دنیا ، پرنسسم  ! خوش به حالت با این مامان با احساس و بی نظیرت 


زیباترین حس امسال تولدم رو هم تو به من دادی ، ازت ممنونم که هستی ، مرسی خدا ، مرسی دنیا ، مرسی زندگی 

دوستت دارم زیباترین هدیه ی تولد سی و شش سالگی .